معنی شهر هندوستان
حل جدول
بوپال
بزرگترین شهر هندوستان
بمبئی
بمبیی
شهر بندری هندوستان
بمبئی
پور، ماندوی، اوخا
بمبیی
بمبئی، کلکته
هندوستان
کشور عجایب
کشور هفتاد و دو ملت
لغت نامه دهخدا
هندوستان. [هَِ] (اِخ) هند. هندستان. کشور هند:
خورد خواهد شاهد و شاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.
خاقانی.
پیل آمد از هندوستان، آورده طوطی بیکران
اینک به صحرا بی نشان طوطی است مانا ریخته.
خاقانی.
از نظاره موی را جانی که هر مویی مرا
طوطی گویاست کز هندوستان آورده ام.
خاقانی.
مدتی از نیل خم آسمان
نیل گری کرد به هندوستان.
نظامی.
آن شنیدستی که در هندوستان
دید دانایی گروهی دوستان.
مولوی.
رجوع به هند شود.
هندوستان. [هَِ] (اِخ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 46 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه پیشنهادی
فارسی به عربی
هند
فارسی به آلمانی
Indien
معادل ابجد
1081